خوی او از خام کاری کم نکرد


خوی او از خام کاری کم نکرد

خوی او از خام کاری کم نکرد


خوی او از خام کاری کم نکرد

خوی او از خام کاری کم نکرد


خوی او از خام کاری کم نکرد

خوی او از خام کاری کم نکرد


خوی او از خام کاری کم نکرد

سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
دشمنان با دشمنان از شرم خلق
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
از مکن گفتن زبانم موی شد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
او هنوز از جور موئی کم نکرد
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
روزی از روی خودم چون روی خود
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
جان غم پرورد را خرم نکرد
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
سینه ام زان پس که چون گوهر بسفت
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
عشق او تا بر سر من آب خورد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
آب خورد جانم الا غم نکرد
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
در جفا هم جنس عالم بود لیک
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
خار غم در راه خاقانی نهاد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد
وز پی برداشتن قد خم نکرد